سبحانسبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

سبحان شاهزاده مامان و بابا

عید مبعث

سلام پسرم قند عسلم عزیزم چقدر روزها زود میگذره ولی سخت تو همش  در حال گریه کردن و جیغ زدنی مخصوصا شبها دل درد و  گوش درد نمیگذاره بخوابی و اروم و قرار داشته باشی.. الهی بمیرم انقدر گریه میکنی که کبود میشی من و بابا  هم اشکمون در میاد بعضی از شبها ثنا جون از صدای گریه ات  بیدار میشه و میگه مامان چرا سبحان رو دعوا نمیکنی  من خواب بودم بیدارم کرد وقتی براش توضیح میدم میگه پس مامان من کجا بخوابم که صدای سبحان رو نشنوم  برای همین بعضی وقتها می فرستادیمش خونه اقاجون یا خاله ها..     روز دوشنبه 96/2/4تصمیم گرفتیم که شب بریم خونه عمه...
5 ارديبهشت 1396

خاطرات تولد

سلام به پسر خوشگلم امروز میخوام از خاطرات تولدت برات بنویسم  روز پنج شنبه 95/11/14 رفتم برای چکاپ که تا فشارم رو گرفتن گفتن باید بستری بشی سریع رفتم زایشگاه قلب شما و فشار من چک و خدا رو شکر مشکلی نبود اومدیم خونه و خودمون رو واسه روز شنبه اماده کردیم بعد از ظهر خانم دکتر زنگ زد و گفت حتما باید یه سونو بریم و جواب رو ببریم بیمارستان خلاصه با کلی زحمت یه سونوگرافی پیدا کردیم که سونو که ما میخواستیم انجام بدیم رو داشت متاسفانه اسمش رو فراموش کردم فقط یادمه که کامل بود 200 هزار هم هزینه اش شد.. جواب رو بردیم بیمارستان خدا رو شکر سالم بود باز برگشتیم خونه. روز شنبه رفتیم بیمارستان حضرت زهرا و بعد از مراحل اولیه بستری ...
20 فروردين 1396