سبحانسبحان، تا این لحظه: 7 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

سبحان شاهزاده مامان و بابا

عید مبعث

1396/2/5 10:51
نویسنده : مامان و بابا
134 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم قند عسلمبوس

عزیزم چقدر روزها زود میگذره ولی سخت تو همش 

در حال گریه کردن و جیغ زدنی مخصوصا شبها دل درد و 

گوش درد نمیگذاره بخوابی و اروم و قرار داشته باشی..

الهی بمیرم انقدر گریه میکنی که کبود میشی من و بابا 

هم اشکمون در میاد بعضی از شبها ثنا جون از صدای گریه ات 

بیدار میشه و میگه مامان چرا سبحان رو دعوا نمیکنی 

من خواب بودم بیدارم کرد وقتی براش توضیح میدم میگه

پس مامان من کجا بخوابم که صدای سبحان رو نشنوم 

برای همین بعضی وقتها می فرستادیمش خونه اقاجون یا خاله ها..

 

 

روز دوشنبه 96/2/4تصمیم گرفتیم که شب بریم خونه عمه

زهره بخوابیم و صبح روز سه شنبه که عید مبعث بود

همگی با هم بریم خونه عمه زهرا که عمه زهره اش نذر

داشت توی باغ بپزیم بنابراین وسایل رو جمع کردیم

و شام رو خودم پختم ته چین مرغ و با خودمون بردیم

شب خدا رو شکر اونجا اروم بودی و صبح هم رفتیم باغ اونجا

هم اروم بودی اش رو پختیم و جای همگی خالی خوشمزه شده بود

عصر هم با اقاجون حاج کرمعلی اومدیم خونه اقاجون جعفر

پیاده شدیم تا بابا بیاد دنبالمون بریم خونه 

اون روز خیلی خوش گذشت چون تو پسر خوبی بودی 

در ضمن بابا هم صبح که ما رو توی باغ پیاده کرد برگشت خونه تا

 کمک بنایی کنه که داره  خونمون رو میسازه..

عکسهای پایین همه مربوط به روز عید مبعثه 

که با کمک همه رضوان ازت گرفتیم ...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا بغل عمه زهرا بودی ..

 

 

اینجا من و تو عمه رضوان

تو هم در حال گریه کردن..

 

 

سبحان جونم در عید مبعث شما

2 ماه و 20 روز سن داشتی...

فدات بشم من عزیزمیبوس

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)