شش ماهگی فسقل خان
سلام عشقم
سلام پسر با هوشم
شرمنده عزیزم انقدر دیر میام برات مینویسم تمام وقتم
رو تو و ثنا جون میگیرین همش در حال بازی با تو و ثنا
جونم و کارای خونه که تمومی نداره
دیگه وقتی برام نمیمونه تا بیام اینجا
الان هم برا بار دومه که مینویسم قبلیا پریدن
بریم سراغ خاطرات..
بلاخره بعد از بیست سال خونمون رو ساختیم و
اومدیم خونه خودمون با تمام تلاش های بابایی
و دیگران اسباب کشی روز 96/5/13میلاد امام رضا تموم شد.
تا اومدیم وسایلمون رو بچینیم سه روز طول کشید دقیقا
روزی که شما 6 ماهه شدی تو خونه خودمون خوابیدیم
اجی که خیلی خوشحاله چونکه واسه خودش یه
اتاق مجزا داره و قول داده با شما شریک بشه.
امروز هم با تاخیر چهار روزه رفتیم واکسنت رو زدیم
خیلی گریه کردی
ولی در کل بچه بازیگوش و جیغ جیغو و پر تحرک هستی
همش بغلم هستی با یه دست کاراما انجام میدم .
از خدا میخوام بهم توانایی بده تا بتونم شما
و اجی رو بزرگ کنم به سلامتی..
این اتاق شما و ثنا جون
خانه بهداشت در روز پنج شنبه 19/5/96
هر وقت میریم خانه بهداشت همش گریه میکنی
اصلا نمیفهیم که چی بگیم چی بشنویم
وزنت 7/600
قدت 67
دور سرت 44
روز دوشنبه 96/5/16 شما شش ماهه شدین
و روز پنج شنبه 96/5/19
واکسنت رو زدیم
شب تا صبح هم تب داشتی
فدات بشم من عزیزم